شمخلغتنامه دهخداشمخ . [ ش َ ] (ع مص ) بلند شدن کوه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بلند شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادربیهقی ) (دهار). سمق (که
شمخلغتنامه دهخداشمخ . [ ش َ م َ ] (ع ص ) نیة شمخ ؛ نیت دور و بلند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شمخلغتنامه دهخداشمخ . [ ش ُم ْ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شامخ . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شامخ شود.
شمخیلغتنامه دهخداشمخی . [ ش َ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن مسعودبن غافل بن حبیب بن شمخ . از بزرگان صحابه و فقیهان و منسوب به شمخ بن فاربن مخزوم ... بود. (از لباب الانساب ).
شمخاللغتنامه دهخداشمخال . [ ش َ ] (اِ) قسمی تفنگ زمخت و سنگین ابتدایی قدیمی نظیر خاندار. (یادداشت مؤلف ). حربه ٔ آتشی سرپر که سربازان قدیم به کار می بردند. (فرهنگ فارسی معین ).
شمخترلغتنامه دهخداشمختر. [ ش َ م َ ت َ ] (معرب ، ص ) ناکس . بداختر. معرب شوم اختر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). منحوس . معرب شوم اختر یعنی منحوس طا
شمخاطرلغتنامه دهخداشمخاطر. [ ] (هندی ، اِ) اسم ملح هندی است . (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 223) (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
شمخرلغتنامه دهخداشمخر. [ ش ُم ْ م َ ] (ع ص ، اِ) مرد متکبر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). ادی شیر می نویسد: گمان میکنم این کلمه هم مأخوذ