شمتلغتنامه دهخداشمت . [ ش َم ْ م َ ] (ع اِ) شمة. شمه . (یادداشت مؤلف ). پاره ای و جزیی و بخشی از چیزی : چند نکت دیگر بود. ... و من شمتی از آن شنوده بودم بدان وقت که به نشابور
شمتفرهنگ انتشارات معین(شَ مَّ) [ ع . شمة ] (اِ.) 1 - (مص م .) واحد شم : یکبار بوییدن . (اِ.) 2 - بوی اندک . 3 - مقدار کم ، اندک .
شمطلغتنامه دهخداشمط. [ ش ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اشمط و شمطاء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به اشمط و شمطاء شود.
شمطلغتنامه دهخداشمط. [ ش َ ] (ع مص ) درآمیختن چیزی را به چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پر کردن آوند را. (ازناظم الاطباء) (منتهی الارب
شمطلغتنامه دهخداشمط. [ ش َ م َ ] (اِ) شمد. (یادداشت مؤلف ). نهالی منقش . (لغتنامه ٔ دیوان نظام قاری ) : به کتان و شمط برافرازیم علم از بام این کبود حصار. نظام قاری .خوشا آن شم
شمطلغتنامه دهخداشمط. [ ش َ م َ ] (ع اِ) سپیدی موی به سیاهی درآمیخته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
شمطلغتنامه دهخداشمط. [ ش َ م َ ] (ع مص ) سپید سیاه موی شدن مرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
شمتالغتنامه دهخداشمتا. [ ] (اِخ ) نام ملاکی سریانی مسیحی که در کشتن خسروپرویز به دست شیرویه و مریم مادر شیرویه همدستی کرد. (یادداشت مؤلف ).
شمتنانیلغتنامه دهخداشمتنانی . [ ش َ ت َ ] (اِخ ) احمدبن مسعود ازدی شمتنانی اندلسی . ادیب و شاعر بود و به شمتنان که قصبه یا دهی در اندلس است نسبت داشت . (از لباب الانساب ).
شمتالغتنامه دهخداشمتا. [ ] (اِخ ) نام ملاکی سریانی مسیحی که در کشتن خسروپرویز به دست شیرویه و مریم مادر شیرویه همدستی کرد. (یادداشت مؤلف ).
شمتنانیلغتنامه دهخداشمتنانی . [ ش َ ت َ ] (اِخ ) احمدبن مسعود ازدی شمتنانی اندلسی . ادیب و شاعر بود و به شمتنان که قصبه یا دهی در اندلس است نسبت داشت . (از لباب الانساب ).
تشمیتلغتنامه دهخداتشمیت . [ ت َ ] (ع مص ) دعا کردن کسی راکه عطسه زند. (دهار). دعای عطسه گفتن یا عام است و منه حدیث : زواج فاطمة علیها الصلوة و السلام فاتاهما فدعا لهما و شمت علیه