شمالغتنامه دهخداشما. [ ش َ ] (ص )برهنه . عریان . || (اِ) قرصی از داروهای خوشبو که جهت خوشبو کردن منزل در روی آتش انداخته بخور دهند. شمامه . (ناظم الاطباء). رجوع به شمامه شود.
شمالغتنامه دهخداشما. [ ش َ ] (ع اِ) شمع. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || موم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شمالغتنامه دهخداشما. [ ش ُ ] (ضمیر) ضمیر جمع مخاطب . ضمیر شخصی منفصل دوم شخص جمع. انتم . کم . انتن . (یادداشت مؤلف ) : کدام است مرد از شما نام خواه که آید پدید از میان سپاه . فردوسی .دل خرابی می کند دلدار را آگه کنیدزینهار ای
شمافرهنگ فارسی عمیدضمیر دومشخص جمع؛ ضمیر جمع مخاطب. Δ از باب احترام بهجای ضمیر دومشخص مفرد نیز به کار میرود.
طرحوارهschemaواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از دانش اولیه در باب یک مفهوم یا ماهیت که بهمثابۀ الگویی برای ادراک، تعبیر، تخیل یا حل مسئله عمل میکند
طرحوارۀ ادراکیperceptual schemaواژههای مصوب فرهنگستانالگوهای شناختی یک فرد که چهارچوبی ارجاعی را برای پاسخ به محرکهای محیطی ایجاد میکند
طرحوارة پایگاهدادهdatabase schemaواژههای مصوب فرهنگستانطرحی کلی که شیوة سازماندهی و ساختاربندی منطقی یک پایگاه را نشان میدهد
طرحوارة تصویریimage schemaواژههای مصوب فرهنگستانبازنمایی مفهومی انتزاعی در ذهن ناشی از تجربیات بدنمند (embodied) روزمرة انسان در تعامل با محیط
سمالغتنامه دهخداسما. [ س ُ ] (اِ) مشروبی بود که هندوان بر آتش مقدس می افشاندند. (تاریخ تمدن قدیم ایران ).
شمأزیزةلغتنامه دهخداشمأزیزة. [ ش ُ م َءْ زَ ] (ع اِمص ) نفرت . کراهت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرفتگی و انقباض . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گرفتگی . (آنندراج ). || (ص ) زن محجوب و ترسو. (ناظم الاطباء).
شمأللغتنامه دهخداشمأل . [ ش َ ءَ ] (ع اِ) لغتی است در شَمال یا شِمال که بادی است . (منتهی الارب ). شمال . ج ، شمائل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شمال شود.
شمارقلغتنامه دهخداشمارق . [ ش َ رِ ] (ع ص ) جامه ٔ پاره پاره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
شماتةلغتنامه دهخداشماتة. [ ش َ ت َ ] (ع مص ) مصدر بمعنی شمات . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شاد شدن به غم دشمن . (منتهی الارب ). شاد شدن به خرابی کسی . (آنندراج ). شادی کردن به مکروهی که دشمن را رسد. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). رجوع به شمات و شماتت شود. || زشت روی شدن . (المصاد
شمارقلغتنامه دهخداشمارق . [ ش َ رِ ] (ع ص ) جامه ٔ پاره پاره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
شماره گاهلغتنامه دهخداشماره گاه . [ ش ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) شمارگاه . (ناظم الاطباء). رجوع به شمارگاه شود.
شماره گیرلغتنامه دهخداشماره گیر. [ش ُ رَ / رِ ] (نف مرکب ) شمارگیر. شماره گر. حاسب . محاسب . حسیب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شمارگیر شود.
شماتةلغتنامه دهخداشماتة. [ ش َ ت َ ] (ع مص ) مصدر بمعنی شمات . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شاد شدن به غم دشمن . (منتهی الارب ). شاد شدن به خرابی کسی . (آنندراج ). شادی کردن به مکروهی که دشمن را رسد. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). رجوع به شمات و شماتت شود. || زشت روی شدن . (المصاد
میشمالغتنامه دهخدامیشما. (اِ مرکب ) درختی است که آن را همیشه بهار گویند و همیشه سبز می باشد و به تازی آن را حی العالم خوانند و میشما و میشبا مخفف همیشه بهار است . (انجمن آرا) (آنندراج ). میشا. میش بهار. همیشه بهار. گلی است همیشه سبز و خرم . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به میش بهار و میشا و همیش
مشمالغتنامه دهخدامشما. [ م ُ ش َم ْ ما ] (از ع ،اِ) در تداول عوام ، مشمع. (یادداشت مؤلف ). مشمع و پارچه ٔ اندوده شده از موم . موم جامه . (ناظم الاطباء).
جان شمالغتنامه دهخداجان شما. [ ن ِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یعنی سوگند بجان شما. (شرفنامه ٔ منیری ). این عبارت در جایی استعمال کنند که کسی چیزی را بکسی بسپارد و سفارش نماید که این را نیکو دار و محافظت کن . (آنندراج ) : جان شیرین من است این شعر و من پیش شمامی
جان من و جان شمالغتنامه دهخداجان من و جان شما. [ ن ِ م َ ن ُ ن ِ ش ُ ] (ترکیب عطفی ، صوت مرکب ) در تداول عامه یعنی سوگند بجان من و بجان شما. (شرفنامه ٔ منیری ). شما را سوگند بجان من و مرا سوگند بجان شما. (غیاث اللغات ) : دل خرابی میکند دلدار را آگه کنیدزینهار ای دوستان جان
بشمالغتنامه دهخدابشما. [ ب ِ ش ُ ] (حرف اضافه + ضمیر) در تداول عامه کلمه ٔ اشاره یعنی با شما. (از ناظم الاطباء).