شلملغتنامه دهخداشلم . [ ش ِل ْ ل َ ] (ع اِ) شراره ٔ خشم و غضب و مانند آن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
شلملغتنامه دهخداشلم . [ ش َ ] (اِ) پای افزار مسافر و کفش مسافر. (ناظم الاطباء) (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (از انجمن آرا). || چکمه . (ناظم الاطباء).
شلملغتنامه دهخداشلم . [ ش َ ل َ] (اِ) شلغم . (ناظم الاطباء) (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به شلغم شود.
شلملغتنامه دهخداشلم . [ ش َ ل َم م / ش َ ل َ / ش َ ل ِ ] (اِخ ) اورشلیم و بیت المقدس . (ناظم الاطباء). نام بیت المقدس و در آن لغات است (و آن ممنوع الصرف است از جهت علمیت و عجمة
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ] (اِخ ) زهراوی خلف بن عباس القرطبی . وی در تاریخ طب بزرگترین نماینده و معرف جرّاحی عرب است و کتب او از مراجعی است که جرّاحان قرون وسط
شلملغتنامه دهخداشلم . [ ش ِل ْ ل َ ] (ع اِ) شراره ٔ خشم و غضب و مانند آن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
شلم کلملغتنامه دهخداشلم کلم . [ ش َ ل َ ک َ ل َ ] (اِ مرکب ، از اِتباع ) گوشت سپید بسیار لطیف و جنبان و بر هم افتاده بر تن زن و غیره . (یادداشت مؤلف ).
شلم صنوبرلغتنامه دهخداشلم صنوبر. [ ش َ ل َ ص َ ب َ ] (اِمرکب ) راتینج . (ریاض الادویة). رجوع به راتینج شود.