شلقةلغتنامه دهخداشلقة. [ ش ِ / ش َ ق َ ] (ع اِ) بیضه ٔ سوسمار که می نهد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
شلقةلغتنامه دهخداشلقة. [ ش ِ / ش َ ل َ ق َ ] (ع اِ) کوبه و میخکوب چوبین . (ناظم الاطباء). کوبه که بدان چیزی را شکنند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || چابک سوار. (ناظم الاطباء). ||
شلقةلغتنامه دهخداشلقة.[ ش ِ ق َ ] (ع اِ) کارد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به شلطاء شود.
شاقةلغتنامه دهخداشاقة. [ شاق ْ ق َ ] (ع ص ) مؤنث شاق . ج ، شواق . شقة شاقة؛ سختی بسیار سخت . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (فرهنگ نظام ). صعب . دشوار. (غیاث ).
شاقةلغتنامه دهخداشاقة. [ شاق ْق َ ] (ع اِ) آنچه از خرمابن برآید بمقدار یک وجب . (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
شاقةلغتنامه دهخداشاقة. [ ق َ ] (اِخ ) از شهرهای شاقی صقلیه (سیسیل ) است و بدین شهر ابوعمر عثمان بن حجاج صقلی منسوب است . (از معجم البلدان ) (نخبة الدهر دمشقی ).
شاقةلغتنامه دهخداشاقة. [ شاق ْ ق َ ] (ع ص ) مؤنث شاق . ج ، شواق . شقة شاقة؛ سختی بسیار سخت . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (فرهنگ نظام ). صعب . دشوار. (غیاث ).
شاقةلغتنامه دهخداشاقة. [ شاق ْق َ ] (ع اِ) آنچه از خرمابن برآید بمقدار یک وجب . (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
شاقةلغتنامه دهخداشاقة. [ ق َ ] (اِخ ) از شهرهای شاقی صقلیه (سیسیل ) است و بدین شهر ابوعمر عثمان بن حجاج صقلی منسوب است . (از معجم البلدان ) (نخبة الدهر دمشقی ).
شرقةلغتنامه دهخداشرقة. [ ش َ رَ ق َ ] (ع اِ) داغی که بدان گوسپند گوش شکافته را داغ کنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).