شلاق کشلغتنامه دهخداشلاق کش . [ ش َل ْ لا ک َ / ک ِ ] (ق مرکب ) سریع. (یادداشت مؤلف ). تند و تیز. چهارنعل . بیان حرکت سریع سوار که بر اسب تازیانه زنان تازد.- شلاق کش راندن ؛ شلاق
شلاقلغتنامه دهخداشلاق . [ ش َل ْ لا ] (ع اِ) زنبیل گدایان و مسکینان و سائلان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- شلاق درآوردن ؛ گدایی کردن وسؤال نمو
لگلغتنامه دهخدالگ . [ ل َ ] (اِ) رنج . محنت . الم . کتک و شلاق و بند و زندان . (برهان ) : با نظم و نثر خاطر خاقانی طبع کشاجم از در لگ باشدبا سنبلی که آهوی چین خایدعطر پلنگ مشک
بالطه اوغلیلغتنامه دهخدابالطه اوغلی . [ طَ ] (اِخ ) (سلیمان بک ..) از دریانوردان عثمانی که در زمان سلطان مرادخان قصبه ٔ قالونه را فتح کرد و در زمان سلطان محمدخان فاتح وبهنگام فتح قسطنط
horsedدیکشنری انگلیسی به فارسیاسب سواری، اسب دار کردن، سوار اسب کردن، اسب دادن به، بالا بردن، برپشت سوار کردن، شلاق زدن، بدوش کشیدن، سواری کردن