شلاغلغتنامه دهخداشلاغ . [ ش َل ْ لا ] (از ع ، اِ)شلاق . تازیانه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شلاق شود.
قمچیلغتنامه دهخداقمچی . [ ق َ ] (ترکی ، اِ) شلاغ . سوط. تازیانه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : قمچی نیاز بند و جفا را بهانه کن با عاشقان سخن بسر تازیانه کن . سیفی (از آنندراج ).و
شیبلغتنامه دهخداشیب . (اِ) مقابل بالا. (برهان ). ضد فراز که بلند است . (فرهنگ خطی ). نشیب . مقابل فراز. شیو. (رشیدی ) (انجمن آرا). انحدار. حدور.هبوط. سرازیری . پستی . (یادداشت