شورلغتنامه دهخداشور. (اِ) آشوب . (برهان ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فتنه و فساد. شورش . (ناظم الاطباء). انقلاب . ثورت . (یادداشت مؤلف ) : تا برنهاد زلفک
ولغتنامه دهخداو. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حر
اردوان پنجملغتنامه دهخدااردوان پنجم . [ اَ دَ ن ِ پ َ ج ُ ](اِخ ) اشک بیست ونهم . آخرین پادشاه اشکانی . پس از اینکه بلاش چهارم درگذشت دو پسر او، بلاش و اردوان ، مدعی سلطنت شدند. از نوش
زورلغتنامه دهخدازور. (اِ) توانایی . قوه . قوت . نیرو. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). قوت و توانایی و با لفظ زدن و آوردن و داشتن و رسیدن و دادن مستعمل است . (آنندراج ).قوت
عروسلغتنامه دهخداعروس . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) مرد و زن نوخواسته یکدیگر را. (منتهی الارب ). زن نوکدخدا و مرد نوکدخدا، مگر در عرف اطلاق این بیشتر بر زن کنند، و به ضمتین خواندن خطاست