شقیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیرحم، سختدل، سفاک، سنگدل، شریر، ظالم، قسی ۲. بدبخت، تیرهبخت، سیهروز ≠ سعید
شقیلغتنامه دهخداشقی . [ ش َ ] (از ع ، ص ) با شقاوت و قساوت قلب و سخت دل . || فقیر و تهیدست . || خوار و ذلیل و مستمند و بدبخت و بیچاره . (ناظم الاطباء). بداختر. مقابل سعید. مقاب
شقیلغتنامه دهخداشقی . [ ش َ قی ی ] (ع ص ) بدبخت .ضد سعید. ج ، اشقیاء. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). بداختر. مقابل سعید. مقابل نیک اختر. (یادداشت مؤلف ). بدبخت . ج ، اشق
شقیلغتنامه دهخداشقی . [ ش َق ْی ْ ] (ع مص ) برآمدن دندان نیش شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
شقیقهگویش اصفهانی تکیه ای: šaqiqa / giǰgâh طاری: šeqeqa طامه ای: šaqiqa طرقی: šeqiqa کشه ای: šeqiqa / giǰgâh نطنزی: šeqiqa / giǰgâh
شقیقفرهنگ انتشارات معین(شَ) [ ع . ] (ص .) 1 - آن چه که از میان دو نیمه شده ، هر یک از آن دو شقیق دیگری است . 2 - برادر ابی و امی . 3 - نظیر، مثل .
شقیاتلغتنامه دهخداشقیات . [ ش َ قی یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ شقیة، به معنی زن بدبخت . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به شقیة و شقی شود.
شقیةلغتنامه دهخداشقیة. [ ش َ قی ی َ ] (ع ص ) شقیه . مؤنث شقی . زن بدبخت . ج ، شَقیّات . (یادداشت مؤلف ). || (اِمص ) در تداول فارسی ، صلابت و سختی . (از ناظم الاطباء).
شقیقفرهنگ انتشارات معین(شَ) [ ع . ] (ص .) 1 - آن چه که از میان دو نیمه شده ، هر یک از آن دو شقیق دیگری است . 2 - برادر ابی و امی . 3 - نظیر، مثل .