شقولغتنامه دهخداشقو. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایسین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس . سکنه آن 598 تن . آب آن از چاه است . محصول عمده ٔ آن غلات و لبنیات و سبزی میباشد. پاسگاه گمر
شغولغتنامه دهخداشغو. [ ش َغ ْوْ / ش ُ غ ُوو ] (ع مص ) شغا. (ناظم الاطباء). ناهموار برآمدن دندانها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به شغا شود.
شغولغتنامه دهخداشغو. [ ش ُغ ْوْ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَشْغی ̍، به معنی مرد ناهموار و درازدندان . (آنندراج ). ج ِ اَشْغی ̍ و شَغْواء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به اشغی و
شِقْوَتُنَافرهنگ واژگان قرآنبدبختي (شقاوت و شقاء ضد سعادت است ، و سعادت هر چيزي خيري است که مختص به او است و شقاوتش نداشتن آن خير است و به عبارت ديگر : شقاوت به معناي شر مختص به هر چيزي اس
شقوقةلغتنامه دهخداشقوقة. [ ش ُ ق َ ] (ع اِ) نام مرغی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
شقواصلغتنامه دهخداشقواص . [ ] (ع اِ) نوعی از چوب شعراوی که در اسپانیا به دست آید. قستوس . الوسل . (یادداشت مؤلف ).
شقوءلغتنامه دهخداشقوء. [ ش ُ ] (ع مص ) دندان شتر برآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). شقا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).برآمدن دندان پیشین . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || غلبه کرد
شقوبلغتنامه دهخداشقوب . [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شَقْب و شِقْب . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ شقب ، به معنی مغاکی میان دو کوه یا شکاف کوه . (آنندراج ). رجوع به شقب شود.
شقوقةلغتنامه دهخداشقوقة. [ ش ُ ق َ ] (ع اِ) نام مرغی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
شقواصلغتنامه دهخداشقواص . [ ] (ع اِ) نوعی از چوب شعراوی که در اسپانیا به دست آید. قستوس . الوسل . (یادداشت مؤلف ).
شقوءلغتنامه دهخداشقوء. [ ش ُ ] (ع مص ) دندان شتر برآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). شقا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).برآمدن دندان پیشین . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || غلبه کرد
شقوبلغتنامه دهخداشقوب . [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شَقْب و شِقْب . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ شقب ، به معنی مغاکی میان دو کوه یا شکاف کوه . (آنندراج ). رجوع به شقب شود.
شقوبیهلغتنامه دهخداشقوبیه . [ ش َ ی َ ] (اِخ ) سقوویه . شهری است در اسپانیا دارای 15000 تن سکنه . (فرهنگ فارسی معین ).