شغهلغتنامه دهخداشغه . [ ش َ غ َ / غ ِ ] (اِ) شاخه ٔ درخت . (ناظم الاطباء) (از برهان ). و رجوع به شغ شود. || قرن و شاخ جانوران . (ناظم الاطباء) (از برهان ). || پینه و ستبری که د
شقحلغتنامه دهخداشقح . [ ش ِ ] (ع اِ) شقح الکلب ؛ کون سگ و کنج دهان آن . ج ، اشقاح الکلاب . (ناظم الاطباء).
شقحلغتنامه دهخداشقح . [ ش َ / ش ُ ] (ع اِمص )قبحاً و شقحاً؛ زشتی باد بر او. (ناظم الاطباء). هر دو به یک معنی یا از اتباع است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قبح . قباحت . ش
شقحلغتنامه دهخداشقح . [ش َ ] (ع مص ) شکستن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). معرب از شکستن .- امثال : لاشقحنک شقح الجوز بالجندل . (یادداشت
شُّقَّةُفرهنگ واژگان قرآنپرمشقّت و سختي (در عبارت "وَلَـکِن بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ ﭐلشُّقَّةُ "منظور ،راه طولاني و پرمشقت تا ميدان نبرد تبوک مي باشد)
شقةلغتنامه دهخداشقة. [ ش ِق ْ ق َ ] (ع اِ) پاره ای از چوب و تخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پاره ای از عصا و جامه و جز آن که به درازا شکاف
شقه کردنلغتنامه دهخداشقه کردن . [ ش ِ ق ْ / ش َق ْ ق َ / ق ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به دو نیم کردن . نصف کردن . دونیمه ساختن . (یادداشت مؤلف ). دوپاره کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : تو
شقةلغتنامه دهخداشقة. [ ش ِق ْ ق َ ] (ع اِ) پاره ای از چوب و تخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پاره ای از عصا و جامه و جز آن که به درازا شکاف