شقذلغتنامه دهخداشقذ. [ ش ُ / ش َ ] (ع اِ) ما به شقذ و لا نقذ؛ نیست او را عیب و خللی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ما به شقذ و لا نقذ؛ نیست او را چیزی .
شقذلغتنامه دهخداشقذ. [ ش َ ] (ع اِ) گرگ . || (ص ) آنکه هر چیز و هر کسی را چشم زند. (از اقرب الموارد). و رجوع به شقذان شود.
شقذلغتنامه دهخداشقذ. [ ش َ ] (ع مص ) دور شدن و دور رفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
شقذلغتنامه دهخداشقذ. [ ش َ ق َ ] (ع اِ) ما له شقذ و لا نقذ؛ نیست او را چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ما له شقذ و لا نقذ؛نیست او را جنبش
شقذلغتنامه دهخداشقذ. [ ش َ ق َ ] (ع مص ) چشم زدن کسی مردم و جزآن را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
پوللغتنامه دهخداپول . (اِ) از پهلوی پوهل . پُل . قنطرة. جسر. و به این معنی درزبانهای ایرانی بسیار کهنسال است . طاق و سقف گونه ای که بر رودی یا نهر و مادی بر عرض آن بندند گذشتن
دریدنلغتنامه دهخدادریدن . [ دَ دَ ] (مص ) لازم و متعدی هر دو آید، و بیش از همین یک مصدر برای فعل آن نیامده است ؛ لازم چون : جامه بدرید، دلو بدرید یعنی دریده و پاره شد، متعدی چون
یارگیلغتنامه دهخدایارگی . [ رَ / رِ ] (حامص ، اِ) توانایی و قدرت و زهره و قوت . (برهان ) (غیاث ).قوت و توانائی و جرأت و جسارت . (آنندراج ) : ترا چه یارگی بود ایدر اندر آمدن بی ب
راست شدنلغتنامه دهخداراست شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از کجی برآمدن . مقابل کج شدن و خم شدن . مستقیم قرار گرفتن . به استقامت گراییدن . افراخته شدن . از انحنا بیرون رفتن : هرچند همی
دروغلغتنامه دهخدادروغ . [ دُ ] (اِ) سخن ناراست . قول ناحق . خلاف حقیقت . مقابل راست . مقابل صدق . کذب . (غیاث ). صاحب آنندراج گوید: مقابل راست چون گریه ٔ دروغ ، اشک دروغ ،آه درو