شاهیسفرغملغتنامه دهخداشاهیسفرغم . [ ف َغ َ ] (اِ مرکب ) صورتی است از شاهسفرغم : زلف شاهیسفرغم و روی سمن چشم بادام و دیده ٔ انگور. مسعودسعد.رجوع به شاهسفرغم شود.
شخیسلغتنامه دهخداشخیس . [ ش َ ] (ع ص ) أمر شخیس ؛ کار متفرق و پریشان .(منتهی الارب ). منطق شخیس ؛ کلام متفرق و متفاوت . (منتهی الارب ). کلام متفاوت . (از اقرب الموارد). || کاری
avoidsدیکشنری انگلیسی به فارسیاجتناب می کند، اجتناب کردن، دوری کردن از، طفره رفتن، طفره رفتن از، حذر کردن از، احتراز کردن، الغاء کردن، عدول کردن
شاهیسفرغملغتنامه دهخداشاهیسفرغم . [ ف َغ َ ] (اِ مرکب ) صورتی است از شاهسفرغم : زلف شاهیسفرغم و روی سمن چشم بادام و دیده ٔ انگور. مسعودسعد.رجوع به شاهسفرغم شود.
شخیسلغتنامه دهخداشخیس . [ ش َ ] (ع ص ) أمر شخیس ؛ کار متفرق و پریشان .(منتهی الارب ). منطق شخیس ؛ کلام متفرق و متفاوت . (منتهی الارب ). کلام متفاوت . (از اقرب الموارد). || کاری