aroundدیکشنری انگلیسی به فارسیدور و بر، دور، پیرامون، گرداگرد، در حوالی، سوی دیگر، در هر سو، در اطراف، در نزدیکی
پیکرلغتنامه دهخداپیکر. [ پ َ / پ ِ ک َ ] (اِ) مقابل بوم . مقابل زمینه . نقش پارچه . گل : بیارید پرمایه دیبای روم که پیکر بریشم بود زرش بوم . فردوسی .غلامان رومی بدیبای روم همه پ