شثللغتنامه دهخداشثل . [ ش َ ث َ ] (ع مص ) سطبر گردیدن انگشتان کسی و درشت شدن آنها. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
شثلةلغتنامه دهخداشثلة. [ ش َ ل َ ] (ع ص ) پای ستبرکه گوشت آن بر روی هم انباشته است . (از ذیل اقرب الموارد). || انگشتی درشت . (مهذب الاسماء).
شثللغتنامه دهخداشثل . [ ش َ ث َ ] (ع مص ) سطبر گردیدن انگشتان کسی و درشت شدن آنها. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
شثلةلغتنامه دهخداشثلة. [ ش َ ل َ ] (ع ص ) پای ستبرکه گوشت آن بر روی هم انباشته است . (از ذیل اقرب الموارد). || انگشتی درشت . (مهذب الاسماء).
شثولةلغتنامه دهخداشثولة. [ ش ُ ل َ ] (ع مص ) شثل . درشت گردیدن و ستبر شدن انگشتان . (از اقرب الموارد). رجوع به شثل شود.
شثنلغتنامه دهخداشثن . [ ش َ ] (ع ص ) غلیظ،گویند: شثن الاصابع؛ درشت انگشتان . (منتهی الارب ). به معنی شثل با لام است و هم چنین گویند عضوشثن ، یعنی عضوی ستبر. (از اقرب الموارد).