شفیعلغتنامه دهخداشفیع. [ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دوغائی بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . سکنه ٔ آن 300 تن . آب از قنات است . محصول عمده غلات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
شفیعلغتنامه دهخداشفیع. [ ش َ ] (اِخ ) عباس بن رضا عباسی . از نقاشان نامی ایران است که در هندوستان بوده و آثار و تابلوهای فراوانی از وی درآن سرزمین باقی است . (یادداشت مؤلف ). وی پسر رضا عباسی نقاش و مینیاتوریست نامی دوره ٔ صفویه بود که درنیمه ٔ دوم قرن یازدهم هجری می زیست و با شاه عباس دوم م
شفیعلغتنامه دهخداشفیع. [ ش َ ] (اِخ ) مازندرانی . از رجال ایران در نیمه ٔ اول قرن 13 هجری بود. فتحعلی شاه صدارت خود را پس از حاجی ابراهیم بدو محول کرد. (فرهنگ فارسی معین ).
شفیعلغتنامه دهخداشفیع. [ ش َ ] (ع ص ، اِ) خواهشگر که برای دیگری شفاعت خواهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- شفیعالامم ؛ از القاب حضرت محمد (ص ) است . (از ناظم الاطباء).- شفیعالعصاة فی العرصاة ؛ از القاب حضر
سفعلغتنامه دهخداسفع. [ س ُ ] (ع اِ) دانه ٔ حنظل . || دیگدان آهنی یا عام است . || سیاهی که بسرخی زند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سیفهلغتنامه دهخداسیفه .[ ف َ / ف ِ ] (اِ) افزاری است مجلدان و صحافان را که اوراق کتاب بدان بریده صاف و هموار سازند. و سیفه کردن عبارت از همین عمل باشد. (آنندراج ) : چون سیفه به تیغ عشق پنهانی یافت شیرازه به تار اشک حیرانی یافت
شفعلغتنامه دهخداشفع. [ ش َ ] (ع اِ) جفت . خلاف وتر. ج ، اشفاع . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء). جفت . (دهار) (ترجمان القرآن ) (از اقرب الموارد). || روز عید اضحی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روز اضحی بسبب داشتن روز همانند و متشابه ، چنانکه به روز عرفه «وت
شفیعآبادلغتنامه دهخداشفیعآباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش شهریار شهرستان تهران . سکنه ٔ آن 303 تن . آب آن از قنات است . محصول عمده غلات و صیفی و چغندرقند و انگور میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
شفیعآبادلغتنامه دهخداشفیعآباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ خاوری شهرستان رفسنجان . سکنه ٔ آن 300 تن . آب آن از قنات است . محصول عمده ٔ آن غلات ، پسته ، پنبه و لبنیات است . راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
شفیعآبادلغتنامه دهخداشفیعآباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از بخش شهداد شهرستان کرمان . سکنه ٔ آن 195 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و حبوب و خرما. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
شفیعآبادلغتنامه دهخداشفیعآباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آزادوار بخش جغتای شهرستان سبزوار. سکنه ٔ آن 176 تن . آب از قنات است . محصول عمده غلات و پنبه و زیره است . راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
شفیعآبادلغتنامه دهخداشفیعآباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 106 تن . آب از قنات است . محصول عمده غلات است . راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
شفیعآبادلغتنامه دهخداشفیعآباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش شهریار شهرستان تهران . سکنه ٔ آن 303 تن . آب آن از قنات است . محصول عمده غلات و صیفی و چغندرقند و انگور میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
شفیعآبادلغتنامه دهخداشفیعآباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ خاوری شهرستان رفسنجان . سکنه ٔ آن 300 تن . آب آن از قنات است . محصول عمده ٔ آن غلات ، پسته ، پنبه و لبنیات است . راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
شفیعآبادلغتنامه دهخداشفیعآباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از بخش شهداد شهرستان کرمان . سکنه ٔ آن 195 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و حبوب و خرما. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
شفیعآبادلغتنامه دهخداشفیعآباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آزادوار بخش جغتای شهرستان سبزوار. سکنه ٔ آن 176 تن . آب از قنات است . محصول عمده غلات و پنبه و زیره است . راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
شفیعآبادلغتنامه دهخداشفیعآباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 106 تن . آب از قنات است . محصول عمده غلات است . راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
درزیکلا آقاشفیعلغتنامه دهخدادرزیکلا آقاشفیع. [ دَ ک َ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ساسی کلام بخش مرکزی شهرستان بابل واقع در 14 هزار و پانصد گزی جنوب بابل ، با 700 تن سکنه . آب آن از کلارودپی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ای
حسن آباد شفیعلغتنامه دهخداحسن آباد شفیع. [ ح َ س َ دِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. در 12 هزارگزی خاور نیشابور. کویر شوره زار و سکنه ٔ آن 77 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، و شغل اهالی زرا
چشمه شفیعلغتنامه دهخداچشمه شفیع. [ چ َ م َ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 24 هزارگزی شمال باختری نورآباد و 9 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاهان واقع است . تپه ماهور و سردسیر اس
تشفیعلغتنامه دهخداتشفیع. [ ت َ ] (ع ص ) شفاعت کسی بدادن . (زوزنی ). شفاعت دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال :شفع شفاعة فشفعته ؛ ای طلب المعاونة فقبلت شفاعته ای طلبه ُ و اعطیته الشفاعة. (اقرب الموارد). || شفع یا جفت چیزی گردانیدن . (از اقرب الموارد).<