شفویلغتنامه دهخداشفوی . [ ش َ ف َ وی ی ] (ع ص نسبی ) شفهی . منسوب به شفة یعنی لبی . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به شفة و شفهی و شَفَوی ّ و شَفَویّة شود.
شفویلغتنامه دهخداشفوی . [ ش َ ف َ وی ی ] (ع ص نسبی ) لبی . از لب . لبی و منسوب به لب . (ناظم الاطباء). منسوب به شفة که به معنی لب است ، چون شفت در اصل شفة بوده ، ها را در حالت ن
شفویةلغتنامه دهخداشفویة. [ش َ ف َ وی ی َ ] (ع ص نسبی ) لبی و منسوب به لب . (ناظم الاطباء). تأنیث شفوی . لبی . از لب . حروف شفویه : ب ، پ ، ف ، م ، و. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به
حروف شفویهلغتنامه دهخداحروف شفویه . [ ح ُ ف ِ ش َ ف َ وی ی َ / ی ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سه حرف ف . ب . م را بدین نام خوانده اند. رجوع به حروف حلقی و حروف ذلقیه شود.
شفویةلغتنامه دهخداشفویة. [ش َ ف َ وی ی َ ] (ع ص نسبی ) لبی و منسوب به لب . (ناظم الاطباء). تأنیث شفوی . لبی . از لب . حروف شفویه : ب ، پ ، ف ، م ، و. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به
حروف شفویهلغتنامه دهخداحروف شفویه . [ ح ُ ف ِ ش َ ف َ وی ی َ / ی ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سه حرف ف . ب . م را بدین نام خوانده اند. رجوع به حروف حلقی و حروف ذلقیه شود.
پلغتنامه دهخداپ . (حرف ) پ ِ یا پی یا باء معقوده یا باء فارسی ، نشانه ٔ حرف سیم است از حروف تهجی و آن یکی از حروف شفوی است . و این حرف خاص زبان فارسی باشد و عرب آنرا ندارد و
شفهیلغتنامه دهخداشفهی . [ ش َ ف َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به شفة. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). لبی . (ناظم الاطباء). و رجوع به شفوی و شفة شود.