attendدیکشنری انگلیسی به فارسیمراجعه كردن، حضور داشتن، رسیدگی کردن، توجه کردن، مواظبت کردن، گوش کردن، در ملازمت کسی بودن، همراه بودن، در پی چیزی بودن، از دنبال امدن، انتظار کشیدن، انتظار داش
attendsدیکشنری انگلیسی به فارسیشرکت می کند، حضور داشتن، رسیدگی کردن، توجه کردن، مواظبت کردن، گوش کردن، در ملازمت کسی بودن، همراه بودن، در پی چیزی بودن، از دنبال امدن، انتظار کشیدن، انتظار داش
کامگارلغتنامه دهخداکامگار. (اِ) (گُل ِ...) قسمی گل سرخ ، یعنی سوری بسیار سرخ . (از ناظم الاطباء). منسوب به احمدبن سهل یکی از اصیلان عجم و نبیره ٔیزدجرد شهریار و از جمله ٔ دهگانان