شفالغتنامه دهخداشفا. [ ش َ] (ع اِ) بقیه ٔ هلاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آخر عمر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || کرانه ٔ هر چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کران . (تر
شفالغتنامه دهخداشفا. [ ش ِ / ش َ ] (از ع ، اِمص ) شفاء. تندرستی و بهبود از مرض . (ناظم الاطباء). بهبود. برء از مرض . بِل ّ. (در فارسی بیشتر به فتح شین تلفظ کنند). (یادداشت مؤل
شفعلغتنامه دهخداشفع. [ ش َ ] (ع اِ) جفت . خلاف وتر. ج ، اشفاع . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء). جفت . (دهار) (ترجمان القرآن ) (از اقرب الموارد).
شفعلغتنامه دهخداشفع. [ ش َ ] (ع مص ) جفت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی ). جفت کردن ، یعنی افزودن یک واحد به یک . (از اقرب
شفعلغتنامه دهخداشفع. [ ش َ / ش ِ ] (ع مص ) بچه شدن در شکم ماده شتر و یا میش علاوه بر بچه ای که در شکم دارد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
شَفَا جُرُفٍفرهنگ واژگان قرآنلبه مسيل ( جرف محلي است که سيل زير آن را شسته باشد ، بطوري که بالاي آن هر لحظه در شرف ريختن باشد)
اشفدیکشنری عربی به فارسیشفا دادن , خوب کردن , التيام دادن , خوب شدن , متاثر , متاسف , غمگين , ناجور , بدبخت