شغورلغتنامه دهخداشغور. [ ش َ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ دراز که چون خواهند بر وی سوار شوند پای خود را بردارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
شغورلغتنامه دهخداشغور. [ ش ُ ] (اِ) پوست گاو. || شاخ گاو. || شغال . || شغار و راسو. (ناظم الاطباء). ممکن است که در این معنی مصحف سغر و سغور(صورتی از سغر، اسغر) باشد. || حرام و ه
شغورلغتنامه دهخداشغور. [ ش ُ ] (ع مص ) شغر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شغر شود.
شقورلغتنامه دهخداشقور. [ ش َ ] (ع اِ) غم که خواب از چشم برباید. || راز، و قیل : خبرنی بشقوره ؛ ای بسره . (از اقرب الموارد).
شقورلغتنامه دهخداشقور. [ ش َ / ش ُ ] (ع اِ) حاجت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بقیه ٔ حاجت . (از مهذب الاسماء).
شقورلغتنامه دهخداشقور. [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شَقْر، به معنی کار مقصود و دلچسب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به شقر شود.
اشغارلغتنامه دهخدااشغار. [ اُ / اَ ] (اِ) جانوری است که غالباً در میان خاک زندگی کند وآنرا اشغر هم گویند. (از شعوری ج 1 ص 146). جانوری که شغور هم گویند. (ناظم الاطبا).
افامیهلغتنامه دهخداافامیه . [ اَ ی َ ](اِخ ) یا فامیه . نام شهری به شام از سواحل . کوره ایست از حمص میان حمص و انطاکیه . و آن را سلوکوس شش سال پس از اسکندر بنا کرده است . (از تاج
حراملغتنامه دهخداحرام . [ ح َ ] (ع ص ) ناروا. ناشایسته . ناشایست . محرم . محظور. ممنوع . شفور. شفود. شغور. عملی که ترکش راجح و از فعلش هم منع باشد. حرمت . منکر. منکره . نامشروع