شغادلغتنامه دهخداشغاد.[ ش َ / ش ُ ] (اِخ ) نام برادر رستم . (ناظم الاطباء). نام برادر رستم زال بود که رستم را با رخش در چاه انداخت و خود هم به یک تبر رستم کشته شد. (برهان ) (از
چاه رستملغتنامه دهخداچاه رستم . [ هَِ رُ ت َ ] (اِخ ) چاهی که رستم را شغاد برادرش بلطائف الحیل در آن انداخته بود و آن چاه را بشمشیر و سنانها پرساخته . (آنندراج ) : مسکن دیو سفید آمد
بنفرینلغتنامه دهخدابنفرین . [ ب ِن ِ ] (ص مرکب ) نفرین شده . ملعون . گجستک : ایستاده بخشم بر در اواین بنفرین سیاه روخ چکاد.حکاک (ازلغت فرس اسدی چ اقبال ص 106).شغاد آن بنفرین شورید
اندرآشفتنلغتنامه دهخدااندرآشفتن . [ اَ دَ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) خشمگین شدن . تند شدن : چو سر پرشد از باده ٔ خسروی شغاد اندر آشفت از بدخویی . فردوسی .و رجوع به آشفتن شود.
شغاملغتنامه دهخداشغام . [ ش َ ] (اِخ ) نام برادر کوچک رستم . (ناظم الاطباء). و پیداست که محرف شغاد است . رجوع به شغاد شود.
شگادلغتنامه دهخداشگاد. [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) نام برادر رستم . (ناظم الاطباء) (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). تبدیل شغاد است . (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به شغاد شود.