شعوبلغتنامه دهخداشعوب . [ ش َ ] (ع اِ) مرگ . (مهذب الاسماء) (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). مرگ (و آن علم است مَنیّت را و گاه الف و لام درآید او را). (از منتهی الارب ) (آنند
شعوبلغتنامه دهخداشعوب . [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شَعْب . (اقرب الموارد) (ترجمان القرآن ) (مفاتیح ) (ناظم الاطباء) (دهار). ج ِ شَعْب ، بمعنی قبیله ٔ بزرگ . (آنندراج ). و رجوع به شَعْب
شعوبلغتنامه دهخداشعوب . [ ش َ ] (اِخ ) قبیله ایست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || موضعی است به یمن . (آنندراج ). دهی است به یمن . (منتهی الارب ). کاخی است در یمن . (از معجم البل
شُعُوباًفرهنگ واژگان قرآننژادها (جمع شِعب اما کلمه شعب در مورد زمين عبارت است از دامنه چند دره که اگر از طرف دامنه نگاه کني به نظرت ميرسد يک زمين است که در آخر ، چند شقه شده ، و اگر از
شعوبیلغتنامه دهخداشعوبی . [ ش ُ بی ی ] (ع ص نسبی ، اِ) کسی که تازیان را حقیر شمارد و آنان را بر ایرانیان و سایر مردمان ترجیح ندهد و فضیلتی برای عرب قائل نباشد. (ناظم الاطباء). آن
شعوبیانلغتنامه دهخداشعوبیان . [ ش ُ ] (اِخ ) شعوبیه . گروه شعوبی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ماده ٔ شعوبیه و تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 4 ص 135 شود.
شعوبیةلغتنامه دهخداشعوبیة. [ ش ُ بی ی َ ] (اِخ ) شعوبیه . گروه شعوبی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فرقه ای از مسلمانان که به تحقیر شأن عرب و اهانت بر آنان ای
شُعُوباًفرهنگ واژگان قرآننژادها (جمع شِعب اما کلمه شعب در مورد زمين عبارت است از دامنه چند دره که اگر از طرف دامنه نگاه کني به نظرت ميرسد يک زمين است که در آخر ، چند شقه شده ، و اگر از
شعوبیلغتنامه دهخداشعوبی . [ ش ُ بی ی ] (ع ص نسبی ، اِ) کسی که تازیان را حقیر شمارد و آنان را بر ایرانیان و سایر مردمان ترجیح ندهد و فضیلتی برای عرب قائل نباشد. (ناظم الاطباء). آن
شعوبیانلغتنامه دهخداشعوبیان . [ ش ُ ] (اِخ ) شعوبیه . گروه شعوبی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ماده ٔ شعوبیه و تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 4 ص 135 شود.
شعوبیةلغتنامه دهخداشعوبیة. [ ش ُ بی ی َ ] (اِخ ) شعوبیه . گروه شعوبی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فرقه ای از مسلمانان که به تحقیر شأن عرب و اهانت بر آنان ای