شعردیکشنری عربی به فارسیمو , موي سر , زلف , گيسو , چامه سرايي , شعر , اشعار , نظم , لطف شاعرانه , فن شاعري , ارزش , قيمت , بها , بها قاءل شدن , قيمت گذاشتن , بنظم اوردن , شعر گفتن
طاهرزادهلغتنامه دهخداطاهرزاده . [ هَِ دَ ] (اِخ ) میرزاعلی اکبر صابر (تولد 1278 وفات 1321 هَ . ق .). وی یکی از شعرای توانا و بزرگ شروان است ، و در قرن سیزدهم هجری در شهر شماخه تولدی
ری راواژهنامه آزاددر افسانه های کهن ایرانی ری را به زنی گفته میشود که سرسبزی را به جنگل های مازندران میدهد, در گویش مازندرانی به معنی آگاه باش و هوشیار باش, نیز معنی میشود زن هوش
دانتهلغتنامه دهخدادانته . [ ت ِ ] (اِخ ) ایطالیائی یا دانته آلیگیئری . از شاعران بزرگ ایتالیا و مولداو فلورنس است (1265 -1321 م .). دانتی . دانته از شاعران بزرگ ایتالیا و بعقیده
شهر فرنگلغتنامه دهخداشهر فرنگ . [ ش َ رِ ف َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی سرگرمی کودکانه و آن چنانست که مقداری تصویرهای گوناگون را طوماروار به یکدیگر چسبانند و دو سر آن طومار