شاداسپرملغتنامه دهخداشاداسپرم . [ اِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) نام یکی از اقسام ریحان است و منبت آن در بلاد عرب باشد و خوش اسپرم همان است . (برهان قاطع). رجوع به شاه اسپرم ، شاه اسفرهم و
شادسپرملغتنامه دهخداشادسپرم . [ دِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) نوعی ریحان که در بلاد عرب روید. (شعوری ). رجوع به شاسپرم ، شاه اسپرغم ، شاه اسفرهم ، شاهسپرم ، شاهسپرغم و شاهسپرهم شود.
شافسقلغتنامه دهخداشافسق . [ ف َ س َ ] (اِخ ) معرب شابسه است از قرای مرو. رجوع به لباب الانساب ، ذیل شافسقی و شابسته شود.
شافسقیلغتنامه دهخداشافسقی . [ ف َ س َ ] (اِخ ) سعیدبن احمدبن محمدبن معدان ، مکنی به ابواحمد پدر ابوالعباس المعدانی فقیه صاحب تصانیف است . در قریه ٔ شابسه متولد شد سپس بشهر منتقل گ
شافسقیلغتنامه دهخداشافسقی . [ ف َ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به شافسق . شابستی . رجوع به شافسق و شابستی شود.
شاداسپرملغتنامه دهخداشاداسپرم . [ اِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) نام یکی از اقسام ریحان است و منبت آن در بلاد عرب باشد و خوش اسپرم همان است . (برهان قاطع). رجوع به شاه اسپرم ، شاه اسفرهم و
شادسپرملغتنامه دهخداشادسپرم . [ دِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) نوعی ریحان که در بلاد عرب روید. (شعوری ). رجوع به شاسپرم ، شاه اسپرغم ، شاه اسفرهم ، شاهسپرم ، شاهسپرغم و شاهسپرهم شود.
شافسقلغتنامه دهخداشافسق . [ ف َ س َ ] (اِخ ) معرب شابسه است از قرای مرو. رجوع به لباب الانساب ، ذیل شافسقی و شابسته شود.
شافسقیلغتنامه دهخداشافسقی . [ ف َ س َ ] (اِخ ) سعیدبن احمدبن محمدبن معدان ، مکنی به ابواحمد پدر ابوالعباس المعدانی فقیه صاحب تصانیف است . در قریه ٔ شابسه متولد شد سپس بشهر منتقل گ
شافسقیلغتنامه دهخداشافسقی . [ ف َ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به شافسق . شابستی . رجوع به شافسق و شابستی شود.