شعاعدیکشنری عربی به فارسیشاهين ترازو , ميله , شاهپر , تيرعمارت , نورافکندن , پرتوافکندن , پرتو , شعاع , اشعه
شائعلغتنامه دهخداشائع. [ ءِ ] (ع ص ) سهم شائع؛ بهره ٔ بخش ناکرده . (منتهی الارب ). مقابل مفروز. (اقرب الموارد). || آشکاراو فاش . (اقرب الموارد) (غیاث ). رجوع به شایع شود.