شعائللغتنامه دهخداشعائل . [ ش َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ شَعیلَة به معنی آتش سوزان در پلیته یا پلیته ٔ سوزان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به شعیلة شود.
کاسهنمد میللنگcrankshaft seal,crankshaft oil sealواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای نفوذناپذیر برای جلوگیری از نشت روغن از اطراف میللنگ
شهچاللغتنامه دهخداشهچال . [ ش َ ] (اِ مرکب ) به اصطلاح شطرنج ، شاه را گویند در صورتی که فرد باشد و بتواند حرکت کند. (ناظم الاطباء).
سحاللغتنامه دهخداسحال . [ س ِ ] (ع اِ) لگام . (اقرب الموارد). لگام و چوبی که در دهن بزغاله کنند تا شیر نمکد. (منتهی الارب ).
سحاللغتنامه دهخداسحال . [ س ُ ] (ع اِ) آواز که بر سینه ٔ خر گردد وقت بانگ کردن . (منتهی الارب ). آواز که در سینه ٔ خر گردد. (اقرب الموارد).