شعلغتنامه دهخداشع. [ ش َع ع ] (ع ص ) پراکنده و متفرق ازهر چیزی . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پراکنده . (منتهی الارب ). || (اِ) عجله . (از اقرب الموارد). || گر
شعلغتنامه دهخداشع. [ ش َع ع ] (ع مص ) پراکنده کردن شتر بول خود را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کمیز انداختن شتر. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار)
شعلغتنامه دهخداشع. [ ش ُع ع ] (ع اِ) خانه ٔ تننده . (منتهی الارب )(آنندراج ). خانه ٔ عنکبوت . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || شعاع آفتاب و روشنی آن . (از منتهی الارب ) (ن
شالغتنامه دهخداشا. (ص ) مختصر شاد است که از شادی باشد. (برهان ).مختصر شادباش . (فرهنگ خطی ). || گاه در اسماء اعلام جزء مؤخر را تشکیل دهد: احمشا، محمشا، فرخشا که در اصل : احمد
شالغتنامه دهخداشا. (اِ) جای . جا. این معنی از زبان عبری است . (شعوری ). || نام نوعی از درختان میوه دار است . و این معنی اززبان عبری است . (شعوری ): «اصل » (موسی ) بعبرانی موشا
شعارفرهنگ انتشارات معین(ش ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نشانه ، علامت . 2 - نشانه ای مخصوص که گروهی از مردم به وسیلة آن یکدیگر را بشناسند. 3 - لباس زیر. 4 - رسم ، عادت .
شعاعلغتنامه دهخداشعاع . [ ش َ ] (ع مص ) شَعّ. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پریشان شدن . رجوع به شع شود. || پریشان کردن خون و جز آن .(منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به شع و شُع