شطحلغتنامه دهخداشطح . [ ش َ ] (ع اِ) کلمه ای که بدان بزغاله ٔ یکساله را رانند و زجر کنند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شِطَّح شود. || (از ع ، اِ) (اصطلاح عرفان ) آنچه صوفیان گا
شطحلغتنامه دهخداشطح . [ ش ِطْ طَ ] (ع اِ)کلمه ای که بدان بزغاله ٔ یک ساله را می رانند و زجر می کنند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
شطحفرهنگ انتشارات معین(شَ) [ ع . ] (اِ.) حرف ها و سخن های به ظاهر کفرآمیزی که عارف از شدت وجد و حال بر زبان می راند.
شتهلغتنامه دهخداشته . [ ش َ ت َ / ت ِ ] (ص ) بیمار و دردمند. (ناظم الاطباء). || درمانده و سست و ناتوان و ضعیف . (ناظم الاطباء).
شطحاتلغتنامه دهخداشطحات . [ ش َ طَ ] (از ع ، اِ) (اصطلاح عرفان ) شطحیات . کلمات کفرآمیز که صوفیان در حال بیخودی بر زبان رانند. (یادداشت مؤلف ). عباراتی که صوفیان در حال وجد و غل
شطحةلغتنامه دهخداشطحة. [ ش َ ح َ ] (ع اِمص ) خروج از احکام جاری و مقرر. (از اقرب الموارد). رجوع به شطح و شطحات و شطحیات شود.
شطحیلغتنامه دهخداشطحی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شطح . مربوط به شطح . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شطح و شطحیات شود.
شطحیاتلغتنامه دهخداشطحیات . [ ش َ طَ حی یا ] (ع اِ) ج ِ شطحیة، به معنی سرریز دیگ . (یادداشت مؤلف ). || (از ع ، اِ) (اصطلاح عرفان ) سخنان خلاف شرع بر زبان آوردن و چیزهای مخالف ظاه
شطحاتلغتنامه دهخداشطحات . [ ش َ طَ ] (از ع ، اِ) (اصطلاح عرفان ) شطحیات . کلمات کفرآمیز که صوفیان در حال بیخودی بر زبان رانند. (یادداشت مؤلف ). عباراتی که صوفیان در حال وجد و غل
شطحةلغتنامه دهخداشطحة. [ ش َ ح َ ] (ع اِمص ) خروج از احکام جاری و مقرر. (از اقرب الموارد). رجوع به شطح و شطحات و شطحیات شود.
شطحیلغتنامه دهخداشطحی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شطح . مربوط به شطح . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شطح و شطحیات شود.
شطحیاتلغتنامه دهخداشطحیات . [ ش َ طَ حی یا ] (ع اِ) ج ِ شطحیة، به معنی سرریز دیگ . (یادداشت مؤلف ). || (از ع ، اِ) (اصطلاح عرفان ) سخنان خلاف شرع بر زبان آوردن و چیزهای مخالف ظاه
شطحیةلغتنامه دهخداشطحیة. [ ش َ طَ حی ی َ ] (ع ص نسبی ) شطحیه . مؤنث شطحی : کلمات شطحیة؛ کلماتی شبه کفر که از غلبه ٔ وجد بر زبان صوفی رود چون انا الحق گفتن حسین بن منصورحلاج . (ی