شطارلغتنامه دهخداشطار. [ ش َطْ طا ] (ع ص ) داهی . بسیار زیرک . || بسیار خبیث . || چاقوکش . (فرهنگ فارسی معین ).
شطارلغتنامه دهخداشطار. [ ش ِ ] (ع مص ) مشاطره و چیزی را در میان همدیگر به دو نصف کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به مشاطرة شود.
شطارلغتنامه دهخداشطار. [ ش ُطْ طا ] (ع ص ، اِ) ج ِ شاطِر. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شاطر شود. || عَیّار. (تمدن جرجی زیدان ص 47). رجوع به عیار
شتارلغتنامه دهخداشتار. [ ش ِ ] (اِخ ) نقب ... نقبی است در کوهی از کوههای سراة بین ارض بلقاء و مدینه در سمت مشرق طریق الحاج و منتهی میشود به یک زمین وسیع پرگیاه . و کوههای قاران
شطارتلغتنامه دهخداشطارت . [ ش َ رَ ] (ع مص ) در بدی و دزدی دوردرشدن . (مجمل اللغة). || شوخ و بی باک شدن .(فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) رندی . (یادداشت مؤلف ). شوخی . بی باکی .
شطارةلغتنامه دهخداشطارة. [ ش َ رَ ] (ع اِمص ) شطارت . چالاکی . (ناظم الاطباء). || بی باکی . (ناظم الاطباء). رجوع به شطارت شود. || ترک موافقت مردمان از جهت لئامت و خباثت . (ناظم ا
شطارةلغتنامه دهخداشطارة. [ ش َ رَ ] (ع مص ) خشک شدن یک پستان گوسپند و یا درازتر از دیگری گردیدن آن . (ناظم الاطباء). || ترک موافقت مردمان بسبب خباثت و لئامت . (فرهنگ فارسی معین )
شطارتلغتنامه دهخداشطارت . [ ش َ رَ ] (ع مص ) در بدی و دزدی دوردرشدن . (مجمل اللغة). || شوخ و بی باک شدن .(فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) رندی . (یادداشت مؤلف ). شوخی . بی باکی .
شطارةلغتنامه دهخداشطارة. [ ش َ رَ ] (ع اِمص ) شطارت . چالاکی . (ناظم الاطباء). || بی باکی . (ناظم الاطباء). رجوع به شطارت شود. || ترک موافقت مردمان از جهت لئامت و خباثت . (ناظم ا
شطارةلغتنامه دهخداشطارة. [ ش َ رَ ] (ع مص ) خشک شدن یک پستان گوسپند و یا درازتر از دیگری گردیدن آن . (ناظم الاطباء). || ترک موافقت مردمان بسبب خباثت و لئامت . (فرهنگ فارسی معین )
شطارتفرهنگ انتشارات معین(شَ رَ) [ ع . شطارة ] 1 - (مص ل .) شوخ و بی باک شدن . 2 - (اِمص .) شوخی ، بی باکی ، چالاکی ، زرنگی . 3 - ترک موافقت مردمان به سبب خباثت و لئامت .