شطاةلغتنامه دهخداشطاة. [ ش َ ] (اِخ ) نام یکی از اقرباء مقوقس که به دست عمروبن عاص مسلمان شد و به شهادت رسید و در جایی که سپس به نام او مشهور گشت (نزدیک دمیاط به مصر) مدفون شد و
شَطْأَهُفرهنگ واژگان قرآنجوانه هايش (شطئ گياه به معناي آن جوانههايي است که از خود گياه به وجود ميآيد و در اطراف آن ميرويد )
شاهفرهنگ انتشارات معین[ په . ] (اِ.)1 - سلطان ، فرمانروا. 2 - هر چیز مهم و بزرگ . ؛ ~رخ زدن کنایه از: الف - فرصت را غنیمت شمردن . ب - غلبه یافتن . ؛با ~پالوده نخوردن کنایه از: خ
شطویلغتنامه دهخداشطوی . [ ش َ طَ ] (ص نسبی ) منسوب به شطا یا شطاة، شهرکی به مصر در سه میلی دمیاط. (یادداشت مؤلف ). منسوب است به جامه ٔ شطویه و آن منسوب است به شطا از سرزمین مصر
شطویةلغتنامه دهخداشطویة. [ ش َ طَ وی ی َ ] (ص نسبی ) ثیاب شطویة؛ جامه های کتان که به قریه ٔ شطاة از اعمال دمیاط بافتندی و جامه ٔ کعبه از آن کردندی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شطو
ترکهلغتنامه دهخداترکه . [ ت َ ک َ / ک ِ ] (اِ)شاخه ٔ بلند و باریک و سبز از هر درختی مانند ترکه ٔ انار و ترکه ٔ بید. (ناظم الاطباء). شاخ تر و باریک درخت . شاخ باریک و لمس بی گره