شش پنجلغتنامه دهخداشش پنج . [ ش َ / ش ِ پ َ ] (اِ مرکب ) شش و پنج . (ناظم الاطباء). نوعی از قمار. (آنندراج ). رجوع به شش و پنج شود.- شش پنج باز ؛ آنکه نرد می بازد. نراد.- شش پنج ز
شش پنجفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. در بازی نرد، ششوبش.۲. [مجاز] قمار.۳. [مجاز] هرچیزی که در معرض تلف باشد: ◻︎ از شش و از پنج عارف گشت فرد / محتزر گشتهست زاین ششپنج نرد (مولوی۱: ۱۱۰۶).
شش پنج زنلغتنامه دهخداشش پنج زن . [ ش َ / ش ِ پ َ زَ ] (نف مرکب ) شش و پنج زن که شش پنج زند و بازد، و شش پنج نوعی قمار است : لیک گر میرم ندارم من کفن در قمار مفلس شش پنج زن . مولوی .
شش پنجهلغتنامه دهخداشش پنجه . [ ش َ / ش ِ پ َ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) نام گیاهی دوایی . (ناظم الاطباء). نام دارویی است که آن را کَشنَه بر وزن دشنه می گویند. (برهان ) (از آنندراج ).
شش و پنجلغتنامه دهخداشش و پنج . [ ش َ / ش ِ ش ُ پ َ ] (اِ مرکب )(اصطلاح قمار) نقشها و خالهای کعبتین (طاس ها در اصطلاح امروزی ) شش و بش . || کنایه از قمار است .(برهان ) (آنندراج ). |
شش پنج زنلغتنامه دهخداشش پنج زن . [ ش َ / ش ِ پ َ زَ ] (نف مرکب ) شش و پنج زن که شش پنج زند و بازد، و شش پنج نوعی قمار است : لیک گر میرم ندارم من کفن در قمار مفلس شش پنج زن . مولوی .
شش پنجهلغتنامه دهخداشش پنجه . [ ش َ / ش ِ پ َ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) نام گیاهی دوایی . (ناظم الاطباء). نام دارویی است که آن را کَشنَه بر وزن دشنه می گویند. (برهان ) (از آنندراج ).
شش پنچهلغتنامه دهخداشش پنچه . [ ش َ / ش ِ پ َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) شش پنجه . (ناظم الاطباء). رجوع به شش پنجه شود.
شش بشلغتنامه دهخداشش بش . [ ش َ / ش ِ ب ِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح قمار) شش و بش . (یادداشت مؤلف ). مرکب از شش فارسی و بش ترکی به معنی پنج ،و این اصطلاحی است نرادان را آنگاه که طاس