شش و بشلغتنامه دهخداشش و بش . [ ش َ / ش ِ ش ُ ب ِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح قمار) (مرکب از شش فارسی + بش ترکی به معنی پنج ) شش بش . اصطلاح تخته نرد است و آن وقتی است که در بازی ، طاس ها
شش و بشفرهنگ انتشارات معین(ش شُ بِ) (اِمر.) اصطلاحی دربازی نرد که یک طاس پنج خال و دیگری شش خال داشته باشد.
بیست و ششلغتنامه دهخدابیست و شش . [ ت ُ ش َ / ش ِ ] (عددمرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد بیست به اضافه ٔ شش . عددبعد از بیست وپنج و قبل از بیست وهفت . ستة و عشرون .
پنج و ششلغتنامه دهخداپنج و شش . [ پ َ ج ُ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) حواس خمسه و جهات شش گانه : پس بپرسیدش که این احوال خوش که برونست از حجاب پنج و شش .مولوی .
شش و پنجلغتنامه دهخداشش و پنج . [ ش َ / ش ِ ش ُ پ َ ] (اِ مرکب )(اصطلاح قمار) نقشها و خالهای کعبتین (طاس ها در اصطلاح امروزی ) شش و بش . || کنایه از قمار است .(برهان ) (آنندراج ). |
شش بشلغتنامه دهخداشش بش . [ ش َ / ش ِ ب ِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح قمار) شش و بش . (یادداشت مؤلف ). مرکب از شش فارسی و بش ترکی به معنی پنج ،و این اصطلاحی است نرادان را آنگاه که طاس
گاورسلغتنامه دهخداگاورس . [ وِ / وَ ] (اِ) معرب آن جاورس ، دانه ای شبیه به ارزن که بیشتر به کبوتران دهند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بطوری که از تقریر صاحب تحفة المؤمنین و غیره مع
قات شدنلغتنامه دهخداقات شدن . [ ش ُ دَ ](مص مرکب ) ... مهره ؛ پیوستن یکی از دو مهره ٔ خانه ٔ یک به مهره یا مهره های خانه ٔ دوازدهم با شش و بشی درنرد. متصل شدن مهره ببالاترین مهره ه