شش وپنجفرهنگ انتشارات معین(ش شُ پَ) (اِمر.) 1 - اصطلاحی است در بازی نرد که یک تاس شش و یک تاس پنج بیاید. 2 - کنایه از: قمار و هر چیزی که در معرض تلف باشد.
شش و پنجلغتنامه دهخداشش و پنج . [ ش َ / ش ِ ش ُ پ َ ] (اِ مرکب )(اصطلاح قمار) نقشها و خالهای کعبتین (طاس ها در اصطلاح امروزی ) شش و بش . || کنایه از قمار است .(برهان ) (آنندراج ). |
شش و پنج زنلغتنامه دهخداشش و پنج زن . [ ش َ / ش ِ ش ُ پ َ زَ] (نف مرکب ) قمارباز. (ناظم الاطباء). کنایه از قماربازان باشد. (برهان ) (آنندراج ). || پاک و بی عیب . (ناظم الاطباء). آزادگا
شش و پنج زنانلغتنامه دهخداشش و پنج زنان . [ ش َ / ش ِ ش ُ پ َ زَ] (نف مرکب ) شش و پنج زن . رجوع به شش و پنج زن شود.
شش و پنج زنفرهنگ انتشارات معین( ~ . زَ) (ص فا.) 1 - کنایه از: قمار باز و کسی که هر چه دارد در معرض تلف و نابودی می گذارد. 2 - کسی که از هر تعلقی آزاد است .
اعداد متمملغتنامه دهخدااعداد متمم . [ اَ دِ م ُ ت َم ْ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیرونی آرد: چون جذرمربع چند بار جذر مربعی کنی ، آنچه گرد آید او را متمم خوانند یعنی تمام کننده ، ا
ارثماطیقیلغتنامه دهخداارثماطیقی . [ اَ رِ ] (معرب ، اِ) (از یونانی اَریثمُس ، بمعنی عدد) ارتماطیقی .علم حساب نظری . (کشاف اصطلاحات الفنون ). دانش اعداد.فن ّ محاسبه . و آن عبارتست از
بیست و ششلغتنامه دهخدابیست و شش . [ ت ُ ش َ / ش ِ ] (عددمرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد بیست به اضافه ٔ شش . عددبعد از بیست وپنج و قبل از بیست وهفت . ستة و عشرون .
تجلغتنامه دهخداتج . [ ت ِ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت است که در صد و پنجاه وپنج هزارگزی جنوب کهنوج و شش هزارگزی باختر راه مالرو مارز-انگهران قر
سال جلالیلغتنامه دهخداسال جلالی . [ ل ِ ج َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از سال شمسی است منسوب بتاریخ جلال الدین ملکشاه سلجوقی . ایام سال سیصدوشصت وپنج روز و ربع روز، هر ماه را سی ر