شش قابلغتنامه دهخداشش قاب . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح قمار) بازی شش پژول . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شش پژول و شش تا شود.
ششلغتنامه دهخداشش . [ ش ُ ] (اِ) ریه و سل و یکی از احشای محتوی در سینه ٔ انسان و دیگر حیوانات که آلت عمده ای است مر عمل تنفس را و قدمای از اطبا آن را بادزن و مروحه ٔ دل می دان
شش پژوللغتنامه دهخداشش پژول . [ ش َ / ش ِ پ َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح قمار) شش قاب . قماری که با شش تا قاب بازند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شش تا و شش قاب شود.
ششتا زدنلغتنامه دهخداششتا زدن .[ ش َ / ش ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) طنبور شش تار نواختن . (از برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ). || شش بجول باختن . (ناظم الاطباء). شش بجول باخ
ششتالغتنامه دهخداششتا. [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) (اصطلاح موسیقی ) طنبور شش تار، مانند سه تا که طنبور سه تار را گویند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از بره
قاباخلغتنامه دهخداقاباخ .(اِخ ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز در شش هزارگزی شمال کبود گنبد واقع است . سرزمین آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . 19 تن سکنه دارد. م
شش چوبلغتنامه دهخداشش چوب . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) مبال اردو. مستراح موقت که در اردوها از چوب سازند. مستراحهای چوبین قابل حمل در اردوها. (یادداشت مؤلف ).