ششیلغتنامه دهخداششی . [ ش ُ ] (ص نسبی ) منسوب به شش (ریه ). به رنگ جگر سفید. سرخ بسیار کم رنگ . (یادداشت مؤلف ).- حبابهای ششی ؛ در اصطلاح پزشکی کوچکترین تقسیمات شش که تعداد آ
ششیلغتنامه دهخداششی . [ ش ُ / ش ُ شی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به شش که کوچه ای است در جرجان . (از انساب سمعانی ).
ششیلغتنامه دهخداششی . [ ش ُ] (اِخ ) ابوزرعة محمدبن عبدالوهاب ... ششی . دانشمند فقه و حدیث بود و از عبداﷲبن محمدبن مسرور زهری روایت کرد و ابواحمدبن عدی و دیگران از وی روایت دارن
رگبستاک ششیpulmonary embolismواژههای مصوب فرهنگستانانسداد سرخرگ ششی با چربی یا هوا یا بافت تودهای یا لخته
سازوکار جریان هوای ششیpulmonic airstream mechanismواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی تولیدی که در شکلگیری آواهای گفتار نقش دارد و در آن هوا از ششها با فشار خارج میشود
آکورد شش افزودهaugmented sixth chordواژههای مصوب فرهنگستانآکورد ششی که بهطور معمول بر روی درجۀ ششم گامی ساخته میشود که نیمپردۀ کروماتیک (chromatic) پایین آمده باشد و دارای یک فاصلۀ ششم افزوده از آن درجه است متـ . آک
رگبستاک ششیpulmonary embolismواژههای مصوب فرهنگستانانسداد سرخرگ ششی با چربی یا هوا یا بافت تودهای یا لخته
سرفهلغتنامه دهخداسرفه . [ س ُ ف َ / ف ِ ] (اِ) سرف . خروج هوای زفیری از ریه بطور مقطع و کوتاه بر اثر تحریک مجاری تنفسی خصوصاً قصبةالریه و ابتدای حلق . اکثر اوقات عمل سرفه به منظ
مِشمِشهواژهنامه آزادبیماری باکتریایی واگیردار و خطرناکی است که بیشتر در تک سمیها مشاهده میگردد. این بیماری بسیار کشنده در اسبها بیشتر دیده شده و از بیماری های مشترک انسان و دام
زرلغتنامه دهخدازر. [ زَ / زَرر ] (اِ) طلا را گویند، و آن را به عربی ذهب خوانند. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ). اکثر بمعنی طلا و ذهب آید. (غیاث اللغات ). فلزی است زرد و گرانبه