ششویهلغتنامه دهخداششویه . [ ش ِ ی َ ] (اِ) گویا در زمان ساسانیان از این کلمه ، اراده ٔ خمس و پنج یک می شده است . (یادداشت مؤلف ): فقال له [ لابی صالح السجستانی ] کیف تصنع بدهویه
شاویةلغتنامه دهخداشاویة. [ ] (اِخ ) نامی است که عرب به بربران ساکن کوه اوراس در الجزایر [ حدود صحراء ] داده اند. این قوم بعدها اسلام پذیرفتند ولی بسیاری از عادات دین قدیم خود را
ویدلغتنامه دهخداوید. (ص ) کم که مقابل بسیار است . (برهان ) (آنندراج ) (صحاح الفرس ) (فرهنگ اسدی ). ویدا نیز گویند. (فرهنگ اسدی ) : ای غافل از شمار چه پنداری که ت خالق آفرید پی
دهویهلغتنامه دهخدادهویه . [ دَ ی َ] (معرب ، اِ) این کلمه در عصر ساسانیان و نیز در قرنهای اول اسلام معمول بوده است و «ده یوده » ظاهراً مصحف آن است به معنی ده یک و عشر. (از ذیل بره
صالحلغتنامه دهخداصالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان ، مکنی به ابی الولید. صاحب کتاب الوزراء و الکُتّاب آرد که : صالح کاتب حجاج بن یوسف بود و زاذانفروخ دیوان فارسی را بعهده داش
شاویةلغتنامه دهخداشاویة. [ ] (اِخ ) نامی است که عرب به بربران ساکن کوه اوراس در الجزایر [ حدود صحراء ] داده اند. این قوم بعدها اسلام پذیرفتند ولی بسیاری از عادات دین قدیم خود را