شاخدارلغتنامه دهخداشاخدار. (اِخ ) دهی از دهستان دودانگه ، بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقعدر سی و سه هزارگزی جنوب باختر ضیأآباد و سیزده هزارگزی راه عمومی . کوهستانی و سردسیر، جمعی
شاخدارلغتنامه دهخداشاخدار. (نف مرکب ، اِ مرکب ) شاخور. صاحب شاخ . باسرو. ذوقرن . هر حیوانی که دارای شاخ باشد. (ناظم الاطباء). حیوانات شاخ دارمانند گاو، بز، گوسفند، آهو، گوزن و امث
شاخدارفرهنگ انتشارات معین(ص فا.) = شاخ دارنده : 1 - حیوانی که شاخ دارد. 2 - تنة درختی که دارای شاخه باشد؛ شاخه دار. 3 - دیوث ، قلتیان . 4 - نقرة پاک ، سیم بی غش .