ششدانگلغتنامه دهخداششدانگ . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) تمامگی و همگی چیزی . (ناظم الاطباء). چیزی که در نوع خود تمام اجزا بود و مافوق نداشته باشد. (آنندراج ). مراد از تمام چیز است چر
شش دانگفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [عامیانه، مجاز] همگی و تمامی چیزی.۲. ویژگی یک چیز تمام و کامل.۳. تمامی یک خانه یا یک قطعه زمین.۴. (موسیقی) در آواز، ویژگی کسی که دارای صدایی با وسعت کامل می
ششدانگهلغتنامه دهخداششدانگه . [ ش َ / ش ِ گ َ / گ ِ ] (ص نسبی ) ششدانگ . (ناظم الاطباء). ششدانگ . چیزی است که در نوع خود تمام اجزا بود و مافوق نداشته باشد و بقدر تفاوت درجات گویند
ششدانگهلغتنامه دهخداششدانگه . [ ش َ / ش ِ گ َ / گ ِ ] (ص نسبی ) ششدانگ . (ناظم الاطباء). ششدانگ . چیزی است که در نوع خود تمام اجزا بود و مافوق نداشته باشد و بقدر تفاوت درجات گویند
دانگلغتنامه دهخدادانگ . (اِ) شش یک چیزی . سدس چیزی . یک قسمت از شش قسمت چیزی . دانگی . دانق . (زمخشری ). یک بخش از شش بخش چیزی . یک ششم چیزی . یک حصه از شش حصه ٔ چیزی :- پنج دان