شسهلغتنامه دهخداشسه . [ ش ُ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) یا شوسه . راههای هموارکرده و ساخته . شاهراه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شوسه شود.
شسهلغتنامه دهخداشسه . [ ش ُ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) یا شوسه . راههای هموارکرده و ساخته . شاهراه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شوسه شود.
لاکشلغتنامه دهخدالاکش . [ ک ِ] (اِ) ظاهراً «شُسه ٔ» امروزی است که در دو طرف جوئی دارد برای فاضل آب : و اول کسی که بر طبرستان راه لاکش پدید کرد از پریم تا ساری و از ساری تا گرگان
شوسهلغتنامه دهخداشوسه . [ ش ُ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) شُسِه . راه ساخته و پرداخته . || در تداول فارسی ، جاده ٔ اتومبیل رو و غیرآسفالته . راه ساخته شده و شن و سنگ ریزه ریخته شده . (
تاج سرلغتنامه دهخداتاج سر. [ ج ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بزرگ . گرامی سرور. ارجمند : چو تخت آرای شد طرف کلاهش ز شادی تاج سر میخواند شاهش . نظامی .از پی آن گشت فلک تاج سر.نظ
تخت آرایلغتنامه دهخداتخت آرای . [ ت َ ] (نف مرکب ) آرایش دهنده ٔ تخت . که تخت آراید. که موجب زینت تخت شاهی شود : چو تخت آرای شد طرف کلاهش ز شادی تاج سر میخواند شاهش .نظامی .