شمعپرتولغتنامه دهخداشمعپرتو. [ ش َ پ َ ت َ / تو ] (ص مرکب ) که پرتوی چون شمع داشته باشد. که چون شمع بتابد و بدرخشد. (یادداشت مؤلف ) : صبح است شراب شمعپرتو در ده زو هر جو جوهری است
asylumدیکشنری انگلیسی به فارسیپناهندگی، پناه، تیمارستان، نوانخانه، بستگاه، گریزگاه، پناه گاه، خسته خانه
asylumsدیکشنری انگلیسی به فارسیپناهگاه ها، پناه، تیمارستان، نوانخانه، بستگاه، گریزگاه، پناه گاه، خسته خانه
شمعپرتولغتنامه دهخداشمعپرتو. [ ش َ پ َ ت َ / تو ] (ص مرکب ) که پرتوی چون شمع داشته باشد. که چون شمع بتابد و بدرخشد. (یادداشت مؤلف ) : صبح است شراب شمعپرتو در ده زو هر جو جوهری است