شست و شویلغتنامه دهخداشست و شوی . [ ش ُ ت ُ ] (اِمص مرکب ) شست و شو. شستشو. (یادداشت مؤلف ) : سه چیز شما را میراث گذاشتیم رفت و روی ، و شست و شوی ، و گفت و گوی . (تذکرةالاولیاء عطار
شست و شولغتنامه دهخداشست و شو. [ ش ُ ت ُ ] (اِمص مرکب ) شستشو. (ناظم الاطباء). شست و شوی . شستن چیزی . غسل . (فرهنگ فارسی معین ) : دارم عجب ز نقش خیالش که چون نرفت از دیده ام که دمب
ظرف شوییفرهنگ انتشارات معین(ظَ) [ ع - فا. ] 1 - (حامص .) شست و شوی ظرف ها. 2 - (اِمر.) جای شستن ظرف ها در آشپزخانه .
چشم شویلغتنامه دهخداچشم شوی . [چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) ظرفی مخصوص شست و شوی دادن چشم . ظرف کوچکی که دهانه ٔ آن به اندازه ٔ حلقه ٔ چشم است و داروی مایع چشم درون آن ریخته چشم را بدان
رفت و رویلغتنامه دهخدارفت و روی . [ رُ ت ُ ] (مص مرخم ، اِ مرکب ) یا رفت و رو. رفت و روب . (فرهنگ فارسی معین ) : سه چیز به شما میراث گذاشتیم رفت و روی و شست و شوی ، و گفت و گوی . (تذ