شزرلغتنامه دهخداشزر. [ ش َ ] (ع اِمص ) شدت . سختی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || طحن شزراً؛ بسوی راست گردانید آسیا را. (منتهی الارب ) (آنندراج
شزرلغتنامه دهخداشزر. [ ش َ ] (ع مص ) به دنبال چشم نگریستن کسی را از غضب و یا از تکبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نگریستن به گوشه ٔ چشم به خشم ی
شزرلغتنامه دهخداشزر. [ ش َ زَ ] (ع اِمص ) اعراض . || تکبر. || خشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
شذرلغتنامه دهخداشذر. [ ش َ ] (ع اِ) پاره های زر خالص ناگداخته که از معدن حاصل شود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قطعه ٔ ذهب است که از معدن برآورده باشند. (فهرست مخزن الادوی
شزراءلغتنامه دهخداشزراء. [ ش َ ] (ع ص ) چشم سرخ که در نگاه کردن آن اعراض و تکبر باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چشم سرخ مانند چشم شخص خشمناک و چشم شیر. (از اقرب ا
شزرةلغتنامه دهخداشزرة. [ ش ُ رَ ] (ع اِمص ) سرخی چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به شزر شود.
باب الشزریلغتنامه دهخداباب الشزری . [ بُش ْ ش َ ] (اِخ ) در جبال بیزانس (پیرنه ) قرب بنبلونه تنگه ایست بنام رونسفو، که آنرا رونسفال نیز گویند، همانجا بود که ساقه ٔ (عقب داران ) سپاه ش
شزرةلغتنامه دهخداشزرة. [ ش ُ رَ ] (ع اِمص ) سرخی چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به شزر شود.
شزراءلغتنامه دهخداشزراء. [ ش َ ] (ع ص ) چشم سرخ که در نگاه کردن آن اعراض و تکبر باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چشم سرخ مانند چشم شخص خشمناک و چشم شیر. (از اقرب ا
باب الشزریلغتنامه دهخداباب الشزری . [ بُش ْ ش َ ] (اِخ ) در جبال بیزانس (پیرنه ) قرب بنبلونه تنگه ایست بنام رونسفو، که آنرا رونسفال نیز گویند، همانجا بود که ساقه ٔ (عقب داران ) سپاه ش
اشزرلغتنامه دهخدااشزر. [ اَ زَ ] (ع ص ) کژچشم . مؤنث : شَزْراء. (از مهذب الاسماء). شَزْراء از چشمها؛ سرخ مانند چشم شیر و شخص خشمناک . (از اقرب الموارد). || لبن اشزر؛ شیر سرخ .
لحظلغتنامه دهخدالحظ. [ ل َ ] (ع مص ) بدنبال چشم نگریستن بسوی چیزی ؛ وهو اشد التفاتاً من الشزر. (منتهی الارب ). به گوشه ٔ چشم نگریستن . (تاج المصادر). لحظان . (منتهی الارب ).