شریطلغتنامه دهخداشریط. [ ش َ ] (اِخ ) نام دهی در جزیره ٔ خضرای اندلس . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از معجم البلدان ) (ناظم الاطباء).
شریطلغتنامه دهخداشریط. [ ش َ ] (ع اِ) ریسمان از لیف خرماتافته جهت تخت و مانند آن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رسن . (مهذب الاسماء). شریت .
شریتلغتنامه دهخداشریت . [ ش َ ] (از ع ، مص ، اِ) مأخوذ از شریط تازی به معنی بستن عدل و صندوق و بار با طناب و آمادگی آن جهت حمل . (ناظم الاطباء). به لهجه ٔ آذری شلیت می گویند. ر
شریطهفرهنگ انتشارات معین(شَ طَ یا طِ) [ ع . شریطة ] (اِ.) 1 - شرط و پیمان ؛ ج . شرایط (شرائط ). 2 - دعا یا نفرینی که شاعر در اواخر قصیده به صورت «تا فلان باشد فلان باد» می آورد؛ تأبید
شریطةلغتنامه دهخداشریطة. [ ش َ طَ ] (ع مص ) شریطه . لازم گرفتن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شرط در لازم گرفتن چیزی و اجرای آن در بیع و مانند آن . (از اقرب الم
شریطهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. شرط؛ پیمان.۲. (ادبی) عبارتی که شاعر همراه دعا یا نفرین در پایان قصیده میآورد.۳. پایان کار.
شریطهفرهنگ انتشارات معین(شَ طَ یا طِ) [ ع . شریطة ] (اِ.) 1 - شرط و پیمان ؛ ج . شرایط (شرائط ). 2 - دعا یا نفرینی که شاعر در اواخر قصیده به صورت «تا فلان باشد فلان باد» می آورد؛ تأبید
شریطةلغتنامه دهخداشریطة. [ ش َ طَ ] (ع مص ) شریطه . لازم گرفتن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شرط در لازم گرفتن چیزی و اجرای آن در بیع و مانند آن . (از اقرب الم
ستایشگاهلغتنامه دهخداستایشگاه . [ س ِ ی ِ ] (اِ مرکب ) شریطه و مخلص شعر را گویند یعنی بیتی که قصیده یا قطعه یا مثنوی بدان تمام شود. (برهان ). گریزگاه شعر شعرا از تغزل بمدح ممدوح . (