شروینلغتنامه دهخداشروین . [ ش َرْ ] (اِخ ) ابن سرخاب بن مهر مردان بن سهراب بن باوبن شاپوربن کیوس ، هفتمین از اسپهبدان طبرستان است . (یادداشت مؤلف ).
شروینلغتنامه دهخداشروین . [ ش َرْ ] (اِخ ) از سرداران معاصر شاپوربن شاپور ذوالاکتاف ساسانی ،که مدتی حکومت روم داشت . حمداﷲ مستوفی گوید: «شروین و خوین معاصر او [ معاصر شاپور ] بود
شروینلغتنامه دهخداشروین . [ ش َرْ ] (اِخ ) نام انوشیروان دادگر بوده و شهر شروان را به نام خود بنا نموده و طایفه ٔ سلاطین شروان نیز از اولاد او بوده اند و شروین مخفف انوشیروان است
شروینلغتنامه دهخداشروین . [ ش َرْ ] (اِخ ) نام یکی از سپهبدان و حکام تبرستان بوده که آن طایفه را ملک الجبال می گفته اند و بعد از او پسرش شهریار که پدر ملوک باوندیه بوده به پادشاه
شروینلغتنامه دهخداشروین . [ ش َرْ ] (اِخ ) نام یکی از فرزندزادگان ملک کیوس برادر انوشیروان هم هست . (برهان ).
شروین ماهلغتنامه دهخداشروین ماه . [ ش َرْ ] (اِ مرکب ) درتداول مازندرانیان ، ماه شهریور. (یادداشت مؤلف ).
رستم بن شروینلغتنامه دهخدارستم بن شروین . [ رُ ت َ م ِ ن ِ ش َرْ ] (اِخ ) رستم بن شهریاربن شروین . رجوع به همین ماده و تاریخ طبرستان ج 1 ص 143 شود.
شرینگفرهنگ انتشارات معین(ش ) [ انگ . ] 1 - (اِ.) پارچه ، لباس و غیره . 2 - (مص .) آب رفتن ، کوچک شدن ، تکیدگی ، افت به معنای کاهش حجم مواد.
شووینیسمفرهنگ انتشارات معین(شُ وِ) [ فر . ] (اِمص .) قوم پرستی افراطی . این عنوان از نام نیکولا شوون یکی از سربازان بسیار وفادار ناپلئون گرفته شده است .
شروین ماهلغتنامه دهخداشروین ماه . [ ش َرْ ] (اِ مرکب ) درتداول مازندرانیان ، ماه شهریور. (یادداشت مؤلف ).
رستم بن شروینلغتنامه دهخدارستم بن شروین . [ رُ ت َ م ِ ن ِ ش َرْ ] (اِخ ) رستم بن شهریاربن شروین . رجوع به همین ماده و تاریخ طبرستان ج 1 ص 143 شود.
دارالغتنامه دهخدادارا. (اِخ ) دارا پسر رستم شروین سیزدهمین اسپهبد تبرستان در دوران نخستین فرمانروایی آل باوند که در قرن چهارم میزیسته است . (معجم الانساب ج 2 ص 286).
قارنلغتنامه دهخداقارن . [ رَ ] (اِخ ) ابن شروین . وی پدر شهریار ششمین فرمانروا از سلسله ٔ کیوسیه ٔ آل باوند طبرستان بود. (از ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 180).