شروطلغتنامه دهخداشروط. [ ش َ ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ). کوهی است میان قزوین و کوههای تارم . (از معجم البلدان ).
شروطلغتنامه دهخداشروط. [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شَرط. (دهار) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ شرط به معنی پیمان . (آنندراج ). رجوع به شرط شود. شرطها و پیمانها. (ناظم الاطباء) : ه
شروطیلغتنامه دهخداشروطی . [ ش ُ ] (ص نسبی ) این نسبت مربوط به نوشتن صکوک و سجلات می باشد. (از انساب سمعانی ). || صکاک . رئیس چک نویس . (از مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف ). قباله ن
شرایط قرارداد سفرconditions of a travel contractواژه‌های مصوب فرهنگستانشروط قانونی و لازم‌الاجرای قرارداد سفر میان مسافر و شرکت مسافرتی یا خدمات گردشگری
شروطیلغتنامه دهخداشروطی . [ ش ُ ] (ص نسبی ) این نسبت مربوط به نوشتن صکوک و سجلات می باشد. (از انساب سمعانی ). || صکاک . رئیس چک نویس . (از مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف ). قباله ن
مفادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته ، شروط، شرایط، مواد، مفهوم، مضمون، نص، موضوع، شرایط نهایی اولتیماتوم، ضرب‌الاجل بند، ماده، تبصره، پاراگراف، پیوست، ضمائم، الحاقیه مف
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن زید شروطی حنفی مکنی به ابوزید. وی در علم الشروط و السجلات سه کتاب نوشته : کبیر، صغیر و متوسط. و نیز او راست : وثائق . و رجوع به ابوزی
ابوزیدلغتنامه دهخداابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) احمدبن زید الشروطی . یکی از فقهای حنفیّه . او راست : کتاب الوثائق . کتاب الشروط الکبیر. کتاب الشروط الصغیر. (ابن الندیم ).