شرواللغتنامه دهخداشروال . [ ش ِرْ ] (معرب ، اِ) سروال و ازار. (ناظم الاطباء). لغتی است در سروال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شلوار. صورتی از شلوار. رجوع به سروا
شِردالگویش بختیاریلباس پاره پاره، لباس تن کسى را پاره کردن piran-ese be gordas šerredâl kerd>:پیرهنش را به تنش پاره کرد> .
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ] (اِخ ) اسمعیل نیز رسم الخطی است از آن . جوالیقی گوید: و قالوا: «سراویل » و «اسماعیل » و اصلهما «شروال »و «اِشماویل » و ذلک لقرب السین من الشین ف
اشماویللغتنامه دهخدااشماویل . [ اِ ] (اِخ ) جوالیقی در ضمن بحث از تبدیل شین به سین در تعریب آرد: وگویند [عرب ]: سراویل و اسمعیل و اصل آن دو «شروال » و «اشماویل » است و این بعلت نزد
سراویللغتنامه دهخداسراویل . [ س َ ] (ع اِ) مؤلف غیاث اللغات آرد: شلوار و پاجامه . در این لفظ اختلاف است . نزد بعضی عربی است و پیش جمعی عجمی و گروهی واحد گویند و طایفه ای جمع دانن