شرعوفلغتنامه دهخداشرعوف . [ ش ُ ] (ع اِ) گیاهی است . یا بار گیاهی یا ثمره ای است . (منتهی الارب ). نام گیاهی و یا نام بار آن گیاه . (ناظم الاطباء).
شروفلغتنامه دهخداشروف . [ ش ُ ] (ع مص ) کلانسال گردیدن ماده شتر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیر شدن شتر. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).
شَرَعُواْفرهنگ واژگان قرآنآشکار کردند - بيان نمودند - تشريع کردند - به عنوان راهي واضح و ايمن از انحراف مشخص نمودند
شرحوفلغتنامه دهخداشرحوف . [ ش ُ] (ع ص ) آماده ٔ حمله بر دشمن . (منتهی الارب ). کسی که مستعد و آماده بر حمله ٔ دشمن بود. (ناظم الاطباء).
شرسوفلغتنامه دهخداشرسوف . [ ش ُ ] (ع اِ) کرکرانک یا سر استخوانهای پهلو که سوی شکم باشد. ج ، شراسیف . سر استخوان پهلو از سوی شکم . (مهذب الاسماء) (دهار) (بحر الجواهر). غضروفی است
شرعافلغتنامه دهخداشرعاف . [ ش ِ / ش ُ ] (ع اِ) پوست شکوفه ٔ خرمابن نر. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
شروفلغتنامه دهخداشروف . [ ش ُ ] (ع مص ) کلانسال گردیدن ماده شتر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیر شدن شتر. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).
شرحوفلغتنامه دهخداشرحوف . [ ش ُ] (ع ص ) آماده ٔ حمله بر دشمن . (منتهی الارب ). کسی که مستعد و آماده بر حمله ٔ دشمن بود. (ناظم الاطباء).
شرسوفلغتنامه دهخداشرسوف . [ ش ُ ] (ع اِ) کرکرانک یا سر استخوانهای پهلو که سوی شکم باشد. ج ، شراسیف . سر استخوان پهلو از سوی شکم . (مهذب الاسماء) (دهار) (بحر الجواهر). غضروفی است
شرعافلغتنامه دهخداشرعاف . [ ش ِ / ش ُ ] (ع اِ) پوست شکوفه ٔ خرمابن نر. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).