شربت ترلغتنامه دهخداشربت تر. [ ش َ ب َ ت ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شربت لطیف و نفیس است . (بهار عجم ) (آنندراج ) : چو دولاب کو شربت تر دهدازین سر ستاند از آن سردهد.ن
شرکت تراملیtransnational company, transnational enterpriseواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شرکت فرامرزی که از تلفیق سه راهبرد جهانی و چندملیتی و بینالمللی بهره میگیرد
شربتگویش اصفهانی تکیه ای: šarbat طاری: šarbat طامه ای: šarbat طرقی: šarbat کشه ای: šarbat نطنزی: šarbat
دولابلغتنامه دهخدادولاب . (اِ مرکب ) چرخی که با آن جهت آبیاری کردن زراعت از چاه آب کشند. خربلة. چرخاب . (ناظم الاطباء). دلوآب .(شرفنامه ٔ منیری ). عجله . چرخ . بکره . چرخ آب کشی
شربتلغتنامه دهخداشربت . [ ش َ ب َ ] (ع اِ) آشامیدنی : چندانکه شربت مرگ را تجرع افتد... هرآینه بدوباید پیوست . (کلیله و دمنه ). شربتهای تلخ که آن روزتجرع افتد واجب کند که محبت دن
تربدلغتنامه دهخداتربد. [ ت ُ ب ُ / ت ِ ب ِ ] (اِ) دوایی است معروف که اسهال آورد. (برهان ). نام دوایی مسهل ، بهندی نسوت گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دوائیست که اسهال آورد، و
کابللغتنامه دهخداکابل . [ ب ُ ] (اِخ ) شهر مهم و پایتخت افغانستان در 43درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 69 درجه و 13 دقیقه ٔ طول شرقی ، در 1762 گزی فوق سطح دریا واقع در نجدی حاصلخیز