شربتدارلغتنامه دهخداشربتدار. [ ش َ ب َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) دارنده ٔ شربت . || مسؤول شربتخانه . خادم که اقسام شربت در تحویل او است . (فرهنگ نظام ). کسی که مرباها و آچارها را بسا
شربت دارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخدمتکاری که شربت درست میکند و انواع نوشیدنیها و لوازم شربتخانه به او سپرده میشود.
شرابدارلغتنامه دهخداشرابدار. [ ش َ ] (نف مرکب ) شرابی . (دهار). ساقی . پیاله دار. (ناظم الاطباء) : قیصر شرابدارت و چیپال چوبدارخاقان رکابدارت و فغفور پرده دار. منوچهری .ندیمان خاص
شربتخانهلغتنامه دهخداشربتخانه . [ ش َ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) اطاقی که در آن شربت و امثال آن است . (فرهنگ نظام ). جای نگهداری شربتها : شغل صاحب جمع مزبور [ شغل صاحب جمع شربتخانه
گانی مدلغتنامه دهخداگانی مد. [ م ِ ] (اِخ ) شاهزاده ٔ ترویای پسر ترُس و کالیروئه پسر زاوش [ زئوس ] بشکل عقابی درآمد و او را درربود و سمت شربتداری خدایان داد.
آبدارفرهنگ مترادف و متضاد۱. آبکی، باطراوت، پرآب، رقیق، شاداب، مایع ۲. آبدارچی، ایاغچی، ساقی، شربتدار، قهوهچی ۳. آبدیده، برنده، تیز ۴. سخت ۵. تند، زننده، نیشدار ۶. آبخیز، آبزا ۷. رسا، رو
چشمه بریجردلغتنامه دهخداچشمه بریجرد. [ چ َ م َ ب ِ ج ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «بعضی این چشمه را چشمه بزنجرد هم گفته اند و بهرحال در حوالی گنجه واقع است . و از وقایع این محل