شرببلغتنامه دهخداشربب . [ ش ُ ب َ ] (اِخ ) وادیی است در بین یمامه و بصره در طریق مکه . (از معجم البلدان ).
شرببلغتنامه دهخداشربب . [ ش ُ ب ُ ] (ع اِ) گیاه برهم نشسته ٔ یکدیگر را پوشیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انبوه از گیاه . غملی . اما این کلمه در شعر لبید شرببه با «هاء» آمد
صالحلغتنامه دهخداصالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن نصراﷲ حلبی معروف به ابن سلّوم . وی رئیس اطباء دولت عثمانی و ندیم سلطان محمدبن ابراهیم بود. و در حلب متولد شد و هم در آنجا نشأت یافت و
گاو دشتیلغتنامه دهخداگاو دشتی . [ وِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گاو برّی . بقرالوحش . اسفع. نعجةالرمل . ذب ّ. ذب ّالریاد. اَذَب ّ. شبب . شاة؛ گاونر دشتی . طغیا؛ علم است مر گاو دشت
نشوءلغتنامه دهخدانشوء. [ ن ُ ] (ع مص ) نشاءة. (از منتهی الارب ). بربالیدن . (تاج المصادر بیهقی ). گوالیدن . (صراح ). (آنندراج ). بالیدن کودک . (زوزنی ). جوان گشتن . (آنندراج ).